یکی از آدم‌هایی که در کارش خبره بود و حرفی برای گفتن داشت، به همه توصیه می‌کرد با آدم‌ها بیشتر در ارتباط باشید. بیشتر خودتان را به آشنایی بدهید. جایی به دردتان می‌خورند. شبکه‌ی‌ ارتباطی خود را گسترش دهید. دیده شوید. بیشتر و بیشتر. نامتان به گوش همه آشنا باشد. این یک جور وظیفه بود. اوایل از این که در کار به افراد مهم و جدید معرفی شوم برایم سختی نداشت. بعدها اما، این کار برایم دشوار شد. برای منی که همیشه خودم را، اسمم را از همه‌جا و همه‌کس مخفی می‌کردم. انگارکن تیغی بیندازند به پیله‌ای و دستور پروانه شدن بدهند. تیغ می‌انداختم و پروانه‌ای نمی‌دیدم. تشویق می‌شدم. نامم شنیده می‌شد. برای مدتی تماس‌های مدام و پی در پی‌ کاری که هیچوقت نفهمیدم چطور. آشناییت‌ها از محیط‌های قدیمی یکی پس از دیگری خودشان به سمتم روانه می‌شدند. این‌ها اما، پروانه‌ام نبود. خلوت درونی‌ام بهم ریخته بود و به هیچ چیز آرام نمی‌شد. باید همه چیز به حالت اولیه باز می‌گشت و از شلوغی و ازدحام به خلوت پناه می‌بردم. حالا این روزها به خاطر خودم هم که شده دوری از به آشنایی دادن را وظیفه ‌‌می‌دانم. این‌جور شناخته شدن‌ها، اینجور ارتباط داشتن با آدم‌های کلیدی و نردبان ساختن از آن‌ها برای بالا رفتن و پیشبرد اهداف، جز برای عرض ارادت به دلم نمی‌چسبد. اعتقاد دارم آدم با کار خوبش، با علم زیادش در هر زمینه‌ای دیده می‌شود اگرچه قصد و نیتش هم این نباشد. حتی در چهل سالگی. حتی بعد از مرگش. چه اهمیت دارد؟

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کانال دهم انسانی ، کانال دهمی ها ، کانال کلاس دهم انسانی ، کانال پایه دهم انسانی فروشگاه اینترنتی رختخواب اخبار ژنراتور و موتور برق شیوا رایانه Michelle Satta King | Satta Result | Satta Number | Satta 2020 عروسک