امروز برای یک کار اداری رفته بودم یک اداره‌ای. از همان اداره‌ها که کاغذ بازی دارد. کارت ملی‌ات را بگذار صدا بزنیم. این کاغذ را بگیر ببر ته سالن. کاغذ پرینتی بیاور ببر اتاق روبرویی. ببر زیرزمین ببر پشت بام. ببر نیم‌طبقه اول. آخر سر ببر پیش فلانی مهر و امضا کند و ناگهان ساعت ۱۲:۳۰ همه دست از کار می‌شویند میروند توی اتاق‌ها در را هم پشت سرشان می‌بندند تا یک ساعت بعد. از ۱۰:۳۰ تا ۲:۳۰ معطل شدم. ناگهان مرد کت‌شلواری‌ای که سفیدی نصف و نیم موهایش خبر از میان‌سالی می‌داد فریاد زد کار من را راه بی‌انداز. خسته‌ام کردی. کیفش را پرت کرد روی صندلی فی و صدایی ایجاد شد. خوشم نیامد از این‌کارش. دوباره برگشت با لحن آرام‌تری درخواست کرد کارش را راه بیندازند. یادآوری کرد از ۱۱:۳۰ آن‌جاست. حال آدم‌های کلافه و مستاصل را داشت. کارمند با سنگدلی تمام از ارباب رجوع مقابلش سوال می‌کرد و جواب مرد کلافه را نمی‌داد. نه تنها کارمند که هیچ کدام از کارمندان دیگر سعی در آرام کردن مرد نداشتند و سکوت مطلق بودند. دلم سوخت. بعضی ادارات واقعا لازم است برایشان توضیح بدهیم که دقیقا چرا حقوق می‌گیرند و وظیفه‌ی‌شان چیست! 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اخبار طراحي گرافيک reportageads فروشگاه دانستنی های حقوقی و وکالتی (کانون فرهنگی و هنری امام حسن مجتبی(علیه السلام سمفونی روزهای یک کتابدار خرید کادو تولد فروشگاه اینترنتی دانلود طرح تعالی