مکبّر گفت آخرین جمعه ماه رمضانه. تازه به خودم اومدم دیدم چی شده! انگار همین دیروز بود که اومدم نوشتم منبر شب سوم رمضان و بعد دکمه ذخیره و انتشار رو زدم. رومه همراهم داشتم. پهنش کردم. کف پام روی آسفالت داغ نزدیک میدون فلسطین، مثل زمینای صاحب اسمش میسوخت. نماز جمعه رو با جماعت با صفایی که توی خیابون نشسته بودن، خوندم. منتظرموندم تا نماز عصر رو بخونیم. به مصرف داخلی و تاثیر خارجی (داشتن یا نداشتن) این راهپیمایی فکر نکردم. امروز روز اسلام بود. اصلا وظیفه هر انسان آزاده و مدعی صلح اینه که بره و از ظلم اعلام برائت کنه. اگه اینجوری نه چجوری؟ حالا بخوای فکر کنی تاثیر میذاره یا نمیذاره؟ حتما میذاره. شاید روی یه فردی خارج از اون جمع و داخل کشور. این که دید یه نفر نسبت به ظالم و مظلوم درست بشه، کم چیزی نیست. نه فقط از جهت این که دونه دونه افراد زیاد میشن، بلکه از این جهت که همینم که یه نفر ببینه نه آقاجون انگار همه چی اون دنیای کوچیکی که برا خودم ساختم نیست.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Michael angoshtaronline.ir سلف سرویس فلافل مامان جون (مهدی اسکندرزاده) Francis آرایشی سپیده در منزل آب نیست سراب عاشقی kdk fast food Cassandra وبلاگ طرفداری مسعود خسروی